ساقیا آمدن عید مبارک بادت


جاده ایی می پیامیم به زیبایی قلب مهربانت و به درازای عمر عشق در دلت



عیدی که شاید شروع خوبی نداشت و لحظه ی سال تحویلی که با دلگیری شروع شد و اولین شب سال جدید که با گریه صبح شد . ایامی که هم خندیدیم و هم گریه کردیم ، هم عاشق بودم و هم به دور از عشق .

شاید همه ی روزهای بد این عید دلیل خوبی برای آغاز یک سال افتضاح باشد و با گفتن این ضرب المثل مسخره " سالی که نکوست از بهارش پیدا است " خودم را باید قانع کنم که بدترین سال را خواهم داشت . 

گاهی تلاش کردم فراموش کنم هر آنچه را که شد اما یکهو به هم ریختم و تبر زدم به ریشه ی هر چه کاشتم. 

بعد از سفر و گردش و تولد که به کام هم چندان نبود همه ی عقده ها یک جا ریخت بر سر کسی که مقصر اصلی داستان بود اما نه آن قدر که تنبیه شد.

+ یک بار دیگر اعتماد و یک بار دیگر عشق و امید به زندگی ، نگاهی نو به سالی که قرار است برایم سرشار از برکت باشد :)

سال نو مبارک

++ نوشتم تا یادمان نرود دستهایی که به نشانه ی بستن یک همکاری جدید و عقد یک قرارداد چطور محکم به هم فشرده شد.

+++ به خانه بر می گردیم ..... :)  http://aftabgardooniha.persianblog.ir/



نقاحت بدقول

گاهی دلم میخواهد میشد و انسانیت ساخته ی ذهنم را خط بزنم و یک بدقولی کنم دربرابر همه ی بدقولی هایی که دیدم اما باز هم این روح لطیف که دم از انسانیت میزند میاید جلویم قد علم میکند که تو قول دادی و نباید پیمان شکنی کنی.پیمانی که هنوز سر درست یا غلط بودنش مانده ام.

همین روزهاست که یا پیمانم را بشکنم یا هوس شکستنش را برای همیشه از سر بیرون کنم.

دوران نقاحتی که قصد تمامی ندارد فکر آدم را به هر سو میکشاند.

بازهم خدا خیر دهد به این تکنولوژی که اگر هنوز باید مثل سالهای ۸۴… وب لاگ نویسی میکردم با این حال و روز من چطور میشد کامپیوتر را روشن کرد و کانکشن دایل آپ را به راه انداخت و با کلی قسم و آیه یک پست نوشت.