گذشت

عربده ی یک پسر. یکسری فحش های بد . از خواب می پرم . بهت زده سر جایم می نشینم. به اطرافم نگاه میکنم. همه جا تاریک است و نور مهتاب قسمتی از اتاقم را روشن کرده . صدای پسر مدام دور تر میشود. فحش هایش که تمام می شود فقط فریادهای بی مفهوم میزد. صدای پایش را می شنوم که چطور با حرص بر زمین می کوبد. توی دلم دعا میکنم کسی سر راهش نباشد تا اتفاقی نیافتد. صدای جیغ یک دختر و حرفهای نامفهوم. بلند میشوم. یک لیوان آب از یخچال می خورم و دوباره سر جایم دراز میکشم . صدای آرام 2 تا پسر توی اتاقم می پیچد:

حمید تو کجا میری دیگه ؟

متوجه حرفهایشان نیستم پتو را تا زیر گلو بالا میکشم. صدای فحش های پسر با جیغ های دختر هنوز قطع نشده. گرمم میشود  و پتو را کنار میزنم.

به ساعت گوشی ام  نگاه می کنم.1 نصفه شب .

 فکرهای زیاد همراه وهم از سرم میگذرد.

دلم می سوزد برای پسری که این قدر خام و پر از حماقت است.

یک ذره گذشت صبر و مهربانی

ایرادش چیست؟

آن وقت نه دختر جیغ میزد و نه من بی خواب میشدم .

صبر ... گذشت... فرو دادن خشم