ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
گاهی آدم دلش می خواهد کلی خاک را بتکاند و کلی سرفه و سوزش چشم بکشد و بچشد و در نهایت یکسری خاطرات از یادش نروند و آن ها را مرور کند ... بارها وبارها...
حالا که زندگی عجین شده با تکنولوژهای امروزه گرد تکانی و مابقی ماجرا هم به شکل دیگری است. چند ساغتی می گردم و می چرخم و می تکانم و .... میرسم به ....
- خالی از لطف نیست (مطالعه فرمایید )
سالهاست که با خودم قرار داد بسته ام ولنتاین را به هیچ کس تبریک نگویم و یادم بماند 29 بهمن هر سال سپندارمذگان است و روز عشق ورزیدن...
تنها سالی که عهدم را شکستم سال پیش بود که تنها دلیلم شاد بودن و ابراز عشق به هر بهانه ایی بود حتی بهانه ی این اجنبی های بیگانه و 14 فوریه و 29 بهمن هر دو را جشن گرفتم.
و امسال درست بعد از کلاس زبان راس ساعت 8 یادم می افتد که امروز 29 بهمن است. هدیه و شور ذوق. خبری نیست. چون از قرار ملاقات خبری نیست.
اما چرا یک هدیه کوچک. میگویم بذار یادم باشد و یاد دیگری بیاندازم. میخرم و میگویم.
منتظر فردا که قرار ملاقات است همراه هدیه :)
+ چقدر سخت میشود نوشتن برای آن هدفی که شما می خواهید.
++ دلیل نوشتنم چیزی جز یک مادر مهربان و عاشق نیست .